loading...
زبانکده
زبانکده بازدید : 355 چهارشنبه 03 آبان 1391 نظرات (0)

    "نقش زبان در هويت "

                                                                          "  محمد علي نديمی"

انسان ها موجوداتي فكور،‌ خلاق و توانا هستند كه باهوش سرشار و خلاق خود توانستند براي جبران ضعف در حس هاي پنج گانه خود در مقابل خطرات طبيعي جهان اطرافشان مانند جانوران درنده، سرما و گرما و ... ابزار سازي كنند. انسان ها از بدو تولد موجوداتي اجتماعي بوده اند آن ها ابتدا براي رفع گرسنگي از گياهان، ريشه گياهان و ميوه هاي وحشي و ... استفاده مي كردند بعد حيوانات كوچكتر از خود را شكار مي كردند و سپس با تركيب سنگ هاي تيز و چوب توانست سلاحي بسازد سپس به صورت گروهي توانستند حيواني بسيار بزرگتر از خود «ماموت» را شكار كنند. و اين امر انقلابي در زندگي بشريت بود، تعدادي از مردان و زناني كه توانايي بدني داشتند گروه شكارچيان را تشكيل مي‌دادند انسان ها در گروه هاي كوچكي در حدود هزار نفر و در كمپ هايي با هم زندگي مي كردند. عده اي هم كه بيشتر از زنان بودند، مسئوليت مراقبت از سالخورده گان و خردسالان را به عهده داشتند و ... تا بعد از كشف آتش كه عده اي هم براي نگهداري آتش مسئوليت هيزم كشي را داشتند.......

شكارچيان يك نفر كه از همه تواناتر و باهوش تر بود را به عنوان سرگروه انتخاب مي كردندو ... بعد از اينكه كشاورزي به وسيله زنان كشف شد مازاد مصرف كالا به وجود آمد كه به فكر انباري براي كالاهاي اضافي افتادند كه مسئوليت انبار به عهده سرگروه شكارچيان بود او در كنار انبار و معمولاً در وسط كمپ براي خود خانه اي ساخت به عهده داشتن مسئوليت كالاها باعث شد كه عده اي سودجو براي به دست آوردن كالايي بيشتر از سهم خود در اطراف رهبر شكارچيان جمع شوند اينجا بود كه نقش هر كس در جمع تفكيك شد و هر شخص بر اساس موقعيت خود هويت خود را تعريف مي‌كرد و خود را بر اساس موقعيتش مي شناخت. فرد اگر در موقعيتي قرار داشت كه قدرت مانور بيشتري داشت خود را شخصي فعال و توانا مي پنداشت يعني هويت او هويتي توانا و فعال بود و بر عكس. اين تعريف از خود و شناخت از خود هويت شخصي يا فردي انسان را تشكيل مي دهد و ... اما بعضي رهبر گروه شكارچيان كه ديگر به مرور رهبري گروه را نيز به عهده گرفته بود يك سري قوانين را به نفع خود تصويب كرد و سرپيچي افراد گروه با سركوب روبرو مي شد رهبر گروه گاهي به علت زياده خواهي خود يا گرسنگي گروه به گروه هاي ديگر هجوم مي برد اين كار جداي از به دست آوردن غنايم زياد باعث مي شد كه نه تنها رهبر قدرت خود را به رخ اعضاي گروه بكشد بلكه گروه خود را نيز نيرومند تر و بهتر از گروه هاي ديگر معرفي كند كه البته اين حس برتري در اعضاي گروه نيز به چشم مي خورد و ... كه اين موضوع افتخار به هويت جمعي يا هويت اجتماعي در آن زمان را مي توانيم بناميم. گروه ها براي اينكه بتوانند با هم متحد باشند بايد هويت جمعي را دارا مي بودند. آن ها معمولاً‌ فرهنگ و زبان مشترك داشتند و اين موضوع باعث مي شد كه آن ها احساسي يگانه داشته باشند.      «فرهنگ عبارت است از ارزش هايي كه اعضاي يك گروه معين دارند. فرهنگ از ديد جامعه شناسان شامل فرآورده هاي متعالي ذهن، هنر، ادبيات، موسيقي، نقاشي و امور بسيار ديگر است.»

فرهنگ به مجموعه شيوه زندگي اعضاي جامعه اطلاق مي شود، چگونگي لباس پوشيدن، رسم هاي ازدواج و عروس ها، سرگرمي و اوقات فراغت و ...[1]

زبان: «هيچ كس انكار نمي كند كه داشتن زبان يكي از مشخص ترين ويژگي هاي انسان است كه در همه فرهنگ ها يافت مي شد».[2]

شاخص ترين ويژگي بشر زبان است بدون زبان، فرهنگ امكان پذير نيست زبان به ما اجازه مي دهد تا از هوش، گنجايش هاي عاطفي و حتي تجهيزات جسماني مان بيشترين استفاده را ببريم.[3]

زبان ها به شيوه هاي بسيار ظريف و پيچيده اي با يكديگر متفاوتند. تفاوت ها تنها با واژگان زبان ها ارتباط ندارند و هر زباني مجموعه ي بي همتايي از آواها را در اختيار دارند جداي از اين، هر زباني واژه‌هايي دارد كه زبان هاي ديگر  برگردان هاي دقيق آن را ندارد. سرانجام هر زباني دستور ويژه اي را داراست. كسي نمي تواند كه يك جمله انگليسي را با تك تك واژه ها به زبان كردي يا فارسي برگرداند و انتظار داشته باشيم كه يك كرد زبان يا فارس زبان از آن جمله چيزي فهميده باشد. زبانشناسان ساختار هر زباني را با بررسي سه بعد اساسي آن توصيف مي كنند:

1. آواشناسي يا نظام آوايي

2. صرف يا نظام تركيب واحدهاي گفتاري به صورت واژه هاي معني دار

3. نحوه يا تنظيم واژه ها به عبارت هاي معني دار

پس جداي از معاني واژه هاي يك زبان معناي ديگري در پشت معاني كلمات نهفته است و به نظر مي‌رسد كه فهميدن يك زبان به صورت كامل تنها در شرايطي ممكن است كه معني پنهان وابسته به فرهنگ مذكور را فهميده باشيم. معاني پنهان همانطور كه گفته شد ارتباط نزديكي با فرهنگ متكلمين آن دارد مثال، يك پسر دانشجوي ايراني به نامزد آلماني اش از روي محبت مي گويد «جيگرت را بخورم» عكس العمل دختر آلماني در مقابل اين جمله وحشت و قهر بوده و انگ آدم خواري را به پسر ايراني مي زند در حالي كه در فرهنگ يك فارس زبان اين جمله حاكي از دوست داشتن بسيار زياد است.

 

 

 

 

زبان

با توجه به آنچه كه تاكنون گفته شد بايد اضافه كنيم كه از مهم ترين ويژگي هاي انسان توانايي برقراري ارتباط از طريق زبان است. اگر چه ميمون ها مي توانند ساختن جملات را با استفاده از علامات دست يا به كار بردن اشياء مادي ياد بگيرند ولي فقط انسان توانسته است با زبان سخن بگويد و...

زبان از علامت هاي ثابت تشكيل نمي شود بلكه متشكل از نمادهاي اكتسابي است. نماد (Symbol) عبارت از هر چيزي است كه بتوان به طور معني دار چيز ديگري را معرفي كرد. حركات، نمايش هاي چهره، نقاشي ها و اعداد همگي نماد هستند ولي مفيدترين و قابل اعتمادترين نمادها عبارتند از واژه‌هاي شفاهي يا مكتوب. واژه ها نمادهايي هستند براي اشياء يا مفاهيم، هر زبان انساني متشكل از صدها هزار واژه است كه معني آن ها به طور اجتماعي مورد توافق قرار گرفته است.

اين واژه ها مي توانند طبق قواعد دستوري با هم تركيب شوند تا آن كه بيان كننده هر فكري گردند كه ذهن انسان توانايي آن را دارد. پس با اطمينان مي توان گفت كه زبان اساس فرهنگ است فرهنگ هماطور كه اشاره شد از نظر جامعه شناسي شامل تمام مؤلفه هايي است كه جامعه انساني به وجود مي‌آورد و در آن اشتراك مي يابد كه اين مؤلفه ها شامل دو بعد اساسي مي باشد:

1. بعد مادي

2. بعد معنوي

فرهنگ مادي (Material Cultyure) شامل موضوعات و اشياي مادي مي شود كه انسان ها به وجود آورده اند مانند:‌ كمان، چرخ ها، لباس ها، ماشين ها و ...

فرهنگ معنوي (Nonmaterial Cuture ) شامل همه ابداعات انتزاعي از قبيل زبان، افكار، عقايد، آداب و رسوم و ... مي شود.

بدون زبان فرهنگ نمي توانست به وجود آيد زيرا بدون واسطه كلمات،‌ الگوهاي پيچيده فكر،‌ احساس، دانش و اعتقاد نمي توانست از فردي به فرد ديگر و از نسلي به نسل ديگر منتقل گردد. وقتي حيواني مي ميرد هر چيز كه تجربه كرده و آموخته است از بين مي رود ولي زبان به انسان ها تاريخ مي‌دهد يعني زبان امكان دسترسي به دانش و اندوخته و تجربيات اجتماعي نسل هايي را كه قبلاً وجود داشته است فراهم مي سازد. نيز زبان اين توانايي را به ما مي بخشد كه به وجود خودمان معني ببخشيم.

بدون زبان القاي همه اشكال تفكر به جزء ابتدايي ترين آن ها، غير ممكن مي بود. به كمك زبان درباره جهان استدلال مي كنيم،‌ به طور منطقي از طريق قضايا مي توانيم نتيجه گيري كنيم، مي توانيم مقوله‌بندي كنيم، مي توانيم تجربيات خود را نظم ببخشيم، مي توانيم درباره گذشته و آينده امور انتزاعي فرض كنيم، مي توانيم افكار و عقايد را تنظيم كرده و به شيوه كاملاً‌ نويني ادا كنيم. تقريباً همه چيزهايي را كه در فرهنگ مي آموزيم از طريق زبان در جريان كنش متقابل اجتماعي (Social interaction) با يكديگر يا مي گيريم، از طريق زبان است كه ما داراي فرهنگ و از اين طريق كاملا‌ً انسان مي شويم.

اندكي بعد از جنگ جهاني دوم جورج اورول (Gerge owell) اثر هنري خود مربوط به عصر پويايي ماشين (1984) را منتشر ساخت. اين اثر نشان دهنده استبداد مطلقي بود كه در آن همه جنبه هاي رفتار اجتماعي شديداً‌ تحت كنترل در آمده بود. حاكمان دولت با آگاهي اقدام به ساختن زبان تازه با گويش جديدي كرده بودند كه واژه ها و دستور زبان آن امكان فكر كردن درباره افكار معيني را از مردم سلب مي كرد و ...

مردم تصور مي كردند كه همه زبان ها، واقعيت ها را به شيوه اي اساسي، يكسان مي سازند و واژه ها و مفاهيم مي توانند آزادانه و به درستي از زباني به زبان ديگر ترجمه شوند. ليكن در جريان قرن حاضر برخي دانشمندان علوم اجتماعي اين جريان احتمال شگفتي آور را مطرح كرده اند كه چنين موضوعي بي اساس است. مطالعات مربوط به صدها زبان در جهان تاكنون نشان داده است كه زبان ها غالباً‌ يك پديده يكسان را كاملاً متفاوت تعبير مي كنند و نويسندگان متعدد چنين اظهار داشته اند كه زبان ها واقعيت ها را آنچنان كه هستند منعكس نمي سازند.

فرضيه نسبيت زبان (Linguistic relativity, hypothesis) بيان مي كند كه سخنگويان خاصي به زبان خاص بايد جهان را لزوماً از خلال دستور و لغات انحصاري همان زبان، تعبير و تفسير كند. فرضيه فوق توسط دو تن از زبانشناسان آمريكايي به نام ادوارد سايپر (Edward sapir) و دانشجويش بنجامين ورف (Benjamin worf) ارائه شد. سايپر تاكيد مي كرد كه «دنياهايي كه جوامع مختلف در آن ها زندگي مي كنند دنياهاي متفاوتي هستند و نه دنيايي يكسان با برچسب هاي مختلف بر روي آن».

به چه جهاتي زبان ها از هم جدا مي شوند و دنيا را به طور متفاوتي سازمان مي بخشند؟ عمومي ترين تفاوت ها بين زبان ها از لحاظ لغات است بدين ترتيب كه بعضي از زبان ها براي برخي مفاهيم و اشياء واژه هايي دارند كه زبان هاي ديگر ندارند. مثلاً‌ براي «صدايش مي آيد» در زبان كردي مي توان گفت: (ته قه‌يي تي)، (شه قه‌يي تي)، (هاره‌يي تي)، (بوره‌يي تي)، (قوره‌يي تي) و ... در حالي كه در زبان فارسي فقط «صدايش مي آيد» را دارند. مثال ديگر اسكيموها يك واژه كلي براي برف ندارند بلكه آن ها بيش از بيست واژه براي انواع مختلف برف دارند. از قبيل برف روي زمين، برف در حال باريدن،‌ برف در حال انباشت و ... زبان كردي و اسكيمويي (در اين مثال ها) متكلمين آن ها را ناگريز مي سازد كه اين فرق ها را تشخيص دهند و زبان هاي ديگر متكلمينشان را وادار مي كنند كه اين ها را ناديده بگيرند و ...

اما فرضيه نسبيت بدين معني نيست كه سخنگويان زبان هاي مختلف قادر به بيان افكار يكسان با ديدن جهان به يك شيوه نمي باشند،‌ بلكه زباني كه به وسيله آن سخن مي گوييم ما را آماده و مستعد مي سازد كه تعبيرهاي خاصي از واقعيت داشته باشيم. براي درك گفتار بالا بد نيست گرايش احتمالي يك كودك سفيد پوست را مورد بررسي قرار دهيم كه آموخته است سياه پوستان را تحت عنوان «كاكاسياه» (Niggers) بنامد و يك سياه پوست كه سفيد پوست را به عنوان «خيكي» (hohkies)بنامد. البته اين موضوع در ايران نيز وجود دارد و زبان ها و اقوام ايراني نيز انگ هايي به همديگر مي زنند و... مثلاً‌ ترك هاي ... و شمالي هاي... و غيره كه البته در ايران به صورت جك هاي بسيار زننده بيان مي شود.

زبان و هويت قومي

يكي از پديده هاي چشمگير در جوامع پيچيده همچون دولت هاي ملي،‌ شيوه هاي متمايزي به چشم مي خورد كه گروه هاي قومي و گروه هاي اجتماعاً‌ متمايز، زبان ملي را به كار مي برند. اجتماعات گوناگون درون يك ملت از طريق ساخت يك اجتماع گفتاري يا زباني به حالت منحصر به فردشان تأكيد مي كنند. اين گونه هاي زبان از جهت واژگان تلفظ و حتي دستور زبان،‌ با زبان ملي تفاوت دارند. يك صورت زباني، يعني گويش گروه اجتماعي و سياسي مسلط،‌ معمولاً‌ زبان معيار به شمار مي‌آيد. مثال چنين زباني را در ايران داريم با وجود زبان هاي متفاوتي كه ويژگي هاي يك زبان را دارا هستند و دستور زبان و رسم الخط و ... خود را دارند. همانند تركي،‌ عربي،‌ كردي، بلوچي،‌ گيلكي، فارسي و تركمني زبان معيار و زبان رسمي فارسي مي باشد. و امروز رسانه هاي همگاني مانند راديو، تلويزيون و روزنامه و كتاب و ... در دورن كشور زبان معيار (فارسي) را تقويت مي كنند. شبكه‌هاي خبري از زبان هاي قومي استفاده نمي كنند. كساني كه به اين گويش هاي زبان معيار تكلم نمي كنند غالباً‌ آن ها را (غير معيار) تلقي مي كنند ولي اين يك نوع برداشت قوم مدارانه يا زبان مدارانه است.

هيچ كس انكار نمي كند كه داشتن زبان يكي از شخصي ترين ويژگي هاي انسان است كه در هر فرهنگ يافت مي شود. (آنتوني گيدنز- Giddens Anthony)

شاخص ترين ويژگي هاي نوع بشر، زبان است. بدون زبان، فرهنگ امكان پذير نيست. زبان به ما اجازه مي دهد تا از هوش گنجايش هاي عاطفي و حتي تجهيزات جسماني مان بيشترين استفاده را ببريم. (دانيل بتيس و فريد بلاگ- Danil y.Bates and Fred plog)

روي همرفته هر انساني در هر جامه اي از نوعي زبان و گويش استفاده مي كند، ولي خوار شمردن برخي از زبان ها منعكس كننده برتري اجتماعي گروهي است كه گويش آن ها به زبان معيار تبديل شده است. البته گذشته از گويش در يك كشور ممكن است زبان هاي گوناگوني هم وجود داشته باشد. براي مثال در آمريكا جداي از زبان انگليسي زبان اسپانيايي نيز رايج است و اين زبان بعد از انگليسي است. اما اين كه آيا بايد دو يك زبانگي را در يك كشور تشويق كرد يك بحث كاملاً جدايي و بحث انگيز سياسي است.

در تركيه نوين، زبان معيار تركي نه تنها به خاطر واژه هاي ديگر قرض گرفته شده بيگانه (كه پيوسته جايشان را به واژه هاي ساختگي جديد مي دهند) به گونه اي منظم مورد تجديد نظر قرار مي گيرند بلكه كاربرد هر زبان ديگري به جز زبان معيار «تركي» در رسانه ها و نهادهاي همگاني ممنوع است. (به جزء چند استثناء مانند كاربرد زبان انگليسي در برخي مدارس)

در اين كشور، زبان كردي كه دست كم بيش از 22 ميليون نفر با آن صحبت مي كنند سركوب مي شوند نه تنها با زور و زنداني كردن كساني كه با زبان كردي،‌ كه زبان مادريشان است بلكه از طريق رسانه ها نيز اين زبان تقبيح مي شود، در خصوص تقبيح كردن زبان و هويت هاي قومي كه جدايي از اكثريت ملت يك كشور دارند جا دارد تحقيق آقاي شوي (Shuey) محقق و جامعه شناس آمريكايي را مثال بزنيم. آقاي شوي خواست بررسي كند كه آيا مجلات مختلف و مهم آمريكايي در عكسهايي از سفيد پوستان و سياه پوستان چاپ مي كنند تبعيضاتي از نظر پايگاه اجتماعي آن ها قائل هستند يا نه.

به اين منظور او 292 جلد از مجلات فوق از سال هاي 1949 و 1950 را تحليل نمود.

در هر جمله، هر تصوير و عكس كه بر روي آن يك يا چند سياه پوست ديده مي شدند ثبت و توصيف نمود. او در مقابل تحليل هر عكس از سياه پوستان يك عكس به همان اندازه از سفيد پوستان تحليل مي نمود. اكثريت قريب به اتفاق افراد روي تصوير در سه طبقه يا گروه شغلي زير طبقه بندي شدند.

1. كارگر و كارمند (متخصص، بيشتر از ماهر)

2. كارگر و كارمند ماهر

3. كارگر ساده

در 292 جلد مجله 213 عكس تبليغاتي از سياه پوستان ديده مي شد فقط 5 درصد از آن ها را مي شد در گروه شغلي اول طبقه بندي كرد. در صورتي كه در 213 نفر عكس مقايسه شده از سفيد پوستان 46 درصد از آن ها در گروه شغلي اول جاي گرفته و نيز 46 درصد ديگر سفيد پوستان در گروه شغلي دوم يعني ماهر طبقه بندي شدند. حال آن كه هيچ يك از سياه پوستان را (بر اساس تصويرشان) نمي‌شد در طبقه دوم شغلي (كارگر و كارمند ماهر) جاي داد و در اكثر مواقع سياه پوستان در نقش هاي دون پايه نظير نوكر،‌ كلفت،‌ حمال و ... نشان داده شده بودند ولي واقعيت چيزي جداي از اين را نشان مي‌داد.

 

گروه شغلي

سياه پوست

سفيد پوست

عكس

واقعيت

عكس

واقعيت

1- كارگر و كارمند متخصص

5

4

46

15

2- كارگر و كامند ماهر

ــ

5

46

31

3- كارگر و كامند ساده

95

91

8

54

جمع

100

100

100

100

Malezk 1977, 237

رفيع پور، تكنيك هاي حاصل تحقيق: ص 115

 

چنانكه پيداست مجلات مورد بررسي سعي كرده اند كه سفيد پوستان را ايده آل تر نشان دهند و در عكس هاي مربوط به نوشته هاي نويسندگان نيز سفيد پوستان كه به طور واقعي فقط 15 درصد از مشاغل بالا را داشتند، 81 درصد را داراي مشاغل بالا نشان داده بودند و به عبارت ديگر مي خواهند سفيد پوستان را بهتر از آنچه كه هستند نشان دهندو سياه پوستان را بدتر از آنچه كه بودند. براي درك مسئله از مثال زير استفاده مي كنيم.

در نظر بگيريد دو گروه (A , B) داراي توانايي واقعاً‌ يكساني هستند اما حالا اگر گروه A تصور كند كه توانايي هايش كم است و گروه B تصور كند كه توانايي هايش زياد است. (يعني ارزيابي از خودSelf) (esteem در يك گروه كمتر از توانايي واقعي و درگروه ديگر بيشتر از توانايي واقعي است) در آن صورت كداميك كوشش مي كنند و به خود اجازه مي دهند از محيط خود بهره برداري بيشتري بكنند؟ روشن است كه گروه A نااميد و منفعل مي ماند و گروه B اميداوار و فعال از محيط خود بهره برداري بيشتري مي كند. مثال حكومت نظامي تركيه در حق كردهاي آن كشور كه حتي تا مدتي پيشتر اصلاً‌ منكر ملتي به نام كرد در آن كشور بود را نيز مي توان بيان كرد.

زبان شناسان اجتاعي عامل ظريف تر ديگري را در نسبت تفاوت ها تشخيص داده اند كه چيزي نيست جز همان احساس هويت اجتماعي، يعني كوشش گويندگان به متعلق انگاشتن خود به يك ناحيه خاص و متمايز شمردن خود از ديگران.

همانطور كه قبلاً‌ نيز بيان شد از طريق زبان است كه ما داراي فرهنگ و از اين طريق كاملاً انسان مي‌شويم و اين موضوع برخلاف نظر عده اي در جوامع است كه به شدت دچار آگاهي كاذب(False consiouness) شده و اعتقاد دارند كه زبان فقط وسيله اي براي برقراري ارتباط است.

همانطور كه تا به حال بيان شده زبان نقشي اساسي در هويت يابي انسان ايفا مي كند امروزه به خاطر معيار بودن برخي از زبان ها به علت قدرت متكلمين در كشورهاي مختلف، بسياري از زبان هاي ديگر در معرض انقراض قرار گرفته اند كه متاسفانه بسياري از متكلمين اين زبان ها به خاطر عدم شناخت از هويت، تاريخ و فرهنگ خود، چننين مسئله بسيار خطرناكي را نمي بينند يا نمي خواهند كه ببينند. تحقيق آقاي شوري نشان داد كه سياهان به خاطر به دست آوردن موفقيت اجتماعي بالاتر خود را شبيه سفيد پوستان در آوردند. مثلاً جراحي پلاستيك مي كنند، به موهايشان گلت مي زنند تا صاف شود .

اين موضوع در بين برخي از كردها كه زبان آن ها تقبيح شده است با خود فكر مي كنند كه زبانشان از منزلت پايين تري برخوردار است يا به طور عاميانه بي كلاس است سعي دارند كه هم خود و هم فرزندانشان با زبان معيار آن كشور صحبت كنند نه با زبان مادري خود و اين يعني هويت خود را كم ديدن. و آن هايي كه هويت خود را كم مي بينند از حد متوسط خودشان بسيار پايين ترند.

مختصري از تاريخ وهويت كردها

كردها از بازماندگان قوم ماد هستند. مادهاي آريايي پس از ورود به زاگرس، اقوام بومي آنجا يعني كاسي ها و لولويي ها و ديگر اقوام را در خود حل كردند و زبان خود را در منطقه رواج دادند.

در كتيبه هاي سومري 2000 سال پيش از ميلاد مسيح از كشوري به نام «كاردا» نام برده شده است. اين اقوام همان هايي بودند كه به گفته گز نفون مورخ يوناني را ه را بر تيگلاث پسر شاه آشور كه با قبايل گوارتي در حال جنگ بودند بستند و لشكركشي او را به سوي درياي مديترانه متوقف ساختند، گزنفون اين اقوام را كاردوك ناميد.

بنا بر نوشته هاي تاريخ نويسان و جغرافي دانان عرب از قبيل بالاهوري، طبري و ابن اثير قبايلي كه بعداً به نام كرد شناخته شدند بيشتر نواحي شرقي رود بوتان و كرانه هاي شمالي دجله را تا نواحي جزيره (جزيره ابن عمر)را‌ متصرف كردند.

برخي منابع از قبيل نولد كه (Noldke, 1897) آورده اند كه طوائف كردي كه در نواحي مركزي و جنوب ايران وجود داشتند در خلال دوره ساماني به علت فتوحات ايران و حركت جمعيت به طرف شمال غربي مهاجرت كردند و سرزمين كورد و (kurdu) ساكن شده و با كردهاي آنجا مخلوط شدند و نام آن ها را قبول كرده اند. اين مردم كه قبلاً‌ به نام مرتي ها شناخته شدند در جنگ هاي مداوم اشكانيان و همچنين رومي هاي بيزانس شركت داشتند و از طرفي ديگر،گاهي با ايران و گاهي با روم و گاهي با هر دو در جنگ بوده اند. اينان درسده ي چهارم ميلادي از طرف رومي ها به نام كرچغ شناخته مي شدند. برحسب سرزمين و لهجه هاي محلي كردهاي قديمي كه نام هاي كاردوخ(Kardokh) و كارديخ (Kardikh) كه سكنه و بوميان آن بوده اند بدان مردم اطلاق شده است.

به موجب تاريخ شرفنامه بدليسي قديمي ترين قبايل كرد باجناوي و بوتي ها هستند كه اين نام به دليل سرزمين باجان و بوتان بر آن ها نهاده شده است.

شرف الدين بدليسي حدود كردستان را در روزگار صفوي و در كتاب شرفنامه خود با افزودن ولايت لرستان يك جا ذكر مي كند و در شرفنامه سرزمين لرستان و قوم لر را با كردها يكي مي شمارند.

به علت اينكه آمارگيري دقيقي از جمعيت كردها انجام نگرفته تمام آمارهاي ارئه شده تخميني مي‌باشد. بنا بر آورده هاي قديمي جمعيت و مساحت اين منطقه حدود 40 ميليون نفر در مساحت 195000 كيلومتر مربع مي باشد. برخي جمعيت كردستان را 45 ميليون نفر و مساحت آن را در حدود مساحت فرانسه اعلام كرده اند و ...

زبان كردي

زبان كردي يكي از زبان هاي بنيادي ايراني و از بازمانده هاي زبان مادي است كه امروز كردها در ايران،‌ عراق،‌ تركيه، سوريه، لبنان، اردن و ارمنستان و... كه بيش از 45 ميليون نفر مي باشند با آن صحبت مي كنند.

ايران شناس نامي Darmesteer مي نويسد كه: اوستا در زمان مادها فرود آمده و زبان مادي همان زباني است كه اوستا با آن نوشته شده و زبان كردي بازمانده همان زبان مادي است.

ادموندز خاورشناس نامي مي گويد: اكنون به راستي پيداست كه زبان كردي يكي از زبان هاي كهن ايراني و از بازمانده هاي زبان مادي است كه داراي ويژگي هاي برجسته مي باشد. اين زبان كه در ايران باستان رايج بوده و به وسيله كردها نگهباني شده است،در بين زبان هاي شرق تنها زباني است كه بجز سخن ها و گزاره هايي آييني از آميزه و چيرگي زبان عربي دور مانده و كلمات و واژگان و باورهاي آريايي كهن را حفظ نموده و داراي گويش ها و گونه هاي جورا جوري است. [4]

اما همان گونه كه قبلاً در خصوص تحقيق آقاي شوي نيز اشاره شد، متأسفانه امروزه در بين كردها ديده مي شود كه بسياري از كلمات و واژه هاي عربي مانند عمه و خاله و... در زبان كردي وارد شده آن هم به خاطر عدم آگاهي اين عده از تاريخ، زبان و هويت خود است.

هر زماني از طرف عده اي خواسته شود كه فرهنگي و ملتي را به سوي نيستي بكشانند ابتدا آن فرهنگ و هويت را بد جلوه داده و به قول امروزي بي كلاس نشان مي دهند و بعد از آن كه به خود آن ملت قبولاندند كه آن ها بي كلاس هستند همانند سرخپوستان آمريكا، آن گاه زمينه براي قدرتمندان فراهم مي شود تا فرهنگ غالب كه همان فرهنگ زورمداران است را جايگزين كنند در اين صورت مثل همان سرخپوستان آمريكا كه آماده پذيرش چنين فرهنگي هستند خود را ضعيف، بيچاره و در عين حال منفعل مي بيند و آن هويت منفعل را براي خود پذيرفته و به خود مي قبولانند كه همين هستند و انتظار ديگري نبايد داشته باشند. وقتي خود اين موضوع را بپذيرند از طرف ديگران خارجي (خارجي از نظر هويت و نژاد از آن ملت) نيز مي پذيرند. در نتيجه هويت اين عده همان قوم منفعل و خود باخته است كه در مقابل زبان و فرهنگ غالب دچار از خود بيگانگي فرهنگي شده است و سعي مي كند كمبودهاي هويتي و شخصيتي شان را در تقليد زباني و رفتاري از فرهنگ غالب جبران كنند و آنگاه جايگزيني فرهنگ غالب به راحتي هر چه تمام تر ايجاد مي شود.

گويش هاي زبان كردي

1. گويش كرمانجي آپاختري (شمالي): اين گويش داراي گونه هاي بوتاني، باديناني، بايزيدي، شمديناني، زازايي، قوچاني، مي باشد. كه برخي از مردم ماكو، اروميه، خوي، سلماس، شراني هاي افشار، قوچان، بجنورد، درگز، شيروان و در گيلان برخي از مردم فاراب، رودبار و در مازنداران كردان، نور، جاودان و همچنين كردهاي تركيه و سوريه، لبنان، ارمنستان، و بخشي از كردهاي عراق با اين گويش گفتگو مي كنند. كهن ترين اثري كه با اين گويش نوشته شده به كتاب «جلوه» و «مصحف رش» ايزديان است كه در صده پنجم هجري نگاشته شده است. 

2. گويش كرمانجي نيمروزي: اين گويش داراي گونه هاي سوراني، مكرياني، باباني، و اردلاني مي باشد كه كردهاي مهاباد، بوكان، سردشت، مياندوآب، بانه، سقز، مريوان و بخش بيشتر كامياران، جوانرود، سنندج، شاهين دژ، افشار در ايران، و بيشتر كردها در رواندز، حرير، هولير، كركوك، سليمانيه، پنجوين در كردستان عراق با آن گفتگو مي كنند. و كهن ترين اثر با اين گويش در دسترس است اشعار شاعراني چون عابدين جاف و ملا الياس و ملاقدور و ملانصور شهروزي و برخي ديگر در صده هشتم هجري. 

3. گويش گوراني: اين گويش داراي گونه هاي هورامي تخت،‌ ژاورويي، لهوني مي باشد. كردهاي ژاورود، هورامان تخت، نوسود، پاوه، در ايران و كردهاي تويله،‌ بياره در كردستان عراق با آن سخن مي گويند. اين گويش در آغاز پيدايش اسلام به زبان شعر و ادب سرايندگان و گويندگان كرد بوده و دورنمايي از زبان اوستا است كه گويشي از گويش هاي بسيار غني زبان كردي است. 

4. گويش لكي: اين گويش داراي گونه هاي كلهري، ايلامي، كوهدشتي، شيرواني و گروسي مي باشد. كردهاي كرمانشاه، ماهي دشت، صحنه، گهواره، همدان، نيرز در ايران و كردهاي خانقين، مندلي، بدره ركوت در عراق به آن سخن مي گويند. كهن ترين اثري كه با اين گويش در دسترس است ديوان سروده هاي ملا پريشان است كه از صده هشتم هجري به يادگار مانده است. 

5. گويش لري: اين گويش داراي گونه هاي فيلي، بختياري، هفتلگي، سوسنگردي، مي باشد مردم دزفول، شهركرد، پشتكوه، خرم آباد، اشتر، اليگودرز و پيرامون آن ها با آن سخن 
مي گويند. بر طبق فرهنگ فارسي دكتر معين، لرها شاخه اي از تيره كرد و گويش لري يكي از گويش هاي زبان كردي است.

نام لر نخستين بار در كتاب هاي اصطخري و مسعودي ديده مي شود، مسعودي «اللريه» را گروهي از كردان شمرده و اصطرخي هم از «اللور» سخن گفته است در آن صده ها شهري به نام «لور» در دو فرسخي دزفول آباد بوده، مي توان گفت كه نخستين تيره از كردان كه در آن شهر يا نزديكي هاي آن جاي داشته اند به نام «لُريه»‌ يا لُر شناخته شده سپس آن نام به ديگر تيره ها نيز سرايت كرده و كوهستان‌هايي كه نشيمن آن تيره ها بوده اند «لُرستان» يا سرزمين لرها ناميده شده و ...

 

 

 

 

 

 

منابع

-       جامعه شناسي آنتوني گيدنز (Giddens, Anthoni)/ ترجمه: منوچهر صبوري

-       تكنيك هاي خاص تحقيق/ فرامرز رفيع پور

-       انسان شناسي فرهنگي/ دانيل بيستر و فرد پلاگ/ ترجمه:‌ حسن ثلاثي

-       كند و كاو پنداشتها/ فرامرز رفيع پور

-       پژوهشي درباره ترانه هاي كردي/ مهر كيش اوستا

-       فرهنگ واژه ها/ عبدالرسول بيات

-       درآمدي برجامعه/ يان رابرسون/ ترجمه: حسين بهروان

-       مجموعه اي از مقالات زبان و هويت برگرفته از اينترنت

 

 

 


[1] آنتوني گيدنز Giddens Anthony

[2] آنتوني گيدنز Giddens Anthony

[3] Panial G.Bates and Fred polog

[4] دودمان آريايي (كرد و كردستان)/ سرلشكر مظفر زنگنه/ تهران/ 1347/ ص 152


 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
this is a weblog for teachers and students of english language it would be my honor to have your ideas thanks
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 95
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 129
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 536
  • بازدید ماه : 330
  • بازدید سال : 11,796
  • بازدید کلی : 304,292
  • دیکشنری آنلاین

    سخنان بزرگان